در قسمت قبلی، سختافزاری را معرفی کردم که من را به دنیای کامپیوترها وارد کرد. در این قسمت میخواهم از نرمافزارها حرف بزنم و داستانهایی که برای استفاده از آنها داشتیم.
سطح پایینترین فناوری ذخیرهسازی که خورههای کامپیوتر امروزی (آن هم احتمالا) به یاد میآورند فلاپیهای 3.5 و 5.25 اینچی هستند. اما اگر هم سن و سال من باشید، خاطرتان هست که کمودور و البته بسیار پیشتر از آن اسپکتروم ZX از نوارهای کاست معمولی برای ذخیره دادهها استفاده میکردند. اسپکتروم که فناوری قدیمیتری داشت با یک فیش معمولی هدفون و میکروفون به ضبط صوتهای معمولی متصل میشد و دادهها را روی کاست ذخیره میکرد یا اطلاعات را از روی آن میخواند.
اما کمودور ۶۴ به احتمال به واسطه فشردهتر شدن اطلاعات ضبط شده و مناسب نبودن کیفیت صوتی ضبطهای معمولی، از یک کاستپلیر اختصاصی با کابل و رابط اختصاصی استفاده میکرد. البته کمودور هم دیسک درایو داشت و با فلاپیهای 5.25 اینچی (و ظرفیت حدود ۱۷۰ کیلوبایت) کار میکرد. اما قیمت این ابزار به اندازه قیمت خود دستگاه بود و معمولا به درد فروشندگان کامپیوتری میخورد که از آن درآمد کسب میکنند. به این ترتیب بود که هنوز عقده این دو سه دستور در دل من مانده است:
LOAD "$" , 8
LIST
LOAD "{PROGRAM}" , 8
دستور اول چیزی شبیه dir در DOS بود که نام کل فایلهای روی دیسک را میخواند و دستور دوم آنها را چاپ میکرد. بعد از دیدن و انتخاب اسم برنامه مورد نظر با دستور سوم برنامه بارگذاری میشد. این انتخاب، سرعت و سهولت دسترسی در آن زمان چیزی بسیار خواستنی بود.
راه دیگر ذخیرهسازی اطلاعات (البته برای شرکتها) و خواندنشان برای ما استفاده از کارتریجها بود. کارتریجها بسیار سریع و معمولا گرانقیمت بودند و مشکل اصلیشان (بعد از قیمت) این بود که تنها حاوی تعداد محدودی (یک تا نهایت سه یا چهار) برنامه یا بازی بودند و نمیتوانستیم چیزی را روی آنها ذخیره کنیم.
نوارهای کاست و دردسرهایشان
به این ترتیب آرشیو ارزشمند بازیها و برنامههای من در آن زمان به جای هاردهای اینترنال و اکسترنال یا فلشدیسکها، روی مجموعهای نوار کاست معمولی و در جعبهای مخصوص نگهداری میشدند که بچههای فامیل هنوز درباره وسواس من روی آنها داستانسرایی میکنند. البته کار با این نوارهای کاست به رغم ارزانی، فراوانی و فراگیر شدن باز هم دردسرهایی داشت.
دایرکتوری کاغذی، جستوجوی دستی
نخستین مشکل با کاستها این بود که بدون جلدهای کاغذیشان به هیچ دردی نمیخوردند، مگر این که شما وقت زیادی برای تلف کردن داشتید! داستان این بود که دسترسی اطلاعات روی کاستها ترتیبی بود و در غیاب سیستمعامل و دایرکتوری و جستوجوی فایلها شما باید میدانستید هر برنامه کجای نوار ذخیره شده است. وگرنه کامپیوتر شما باید از ابتدای نوار شروع میکرد و به ترتیب تمام فایلها را میخواند تا به برنامه موردنظر شما برسد. این مشکل همانطور که در قسمت قبل هم اشاره کردم، با یک شمارنده ساده که روی کاستپلیر نصب شده بود حل میشد.
به این ترتیب ما باید نام برنامه را به همراه (به اصطلاح آن زمان) کانتر شروع و کانتر پایان پشت جلد نوارها مینوشتیم. اگر برنامههای کوچکی را خودتان مینوشتید و تعداد زیادی از آنها را روی کاست Programs! خودتان ذخیره میکردید، مجبور بودید علاوه بر جلد کاغذی کاستها، نوارهای کاغذی طولانی را خطکشی کنید و بقیه دایرکتوریتان را روی آن بنویسید. به همین دلیل گفتم نوارها بدون جلدهای کاغذیشان به هیچ دردی نمیخوردند.
دقیقا کجای نوار مغناطیسی؟
مشکل دیگر کاستها این بود که هد نوشتن و خواندن دستگاههای مختلف و حتی یک دستگاه کاستپلیر در زمانهای مختلف، در یک نقطه دقیقا ثابت قرار نداشت. زمانی که شما با دادههای صوتی سروکار داشته باشید، تاثیر این جابهجایی نامحسوس خواهد بود و بعید است شما تغییر یا اشکالی در صدا احساس کنید. اما اگر شما با اطلاعات دیجیتال سروکار داشته باشید، تغییر تنها یک صفر یا یک کافی است تا کل دادههایتان را به هم بریزد. در کمودور بسیار پیش میآمد که مثلا ۵ دقیقه (بله ۵ دقیقه!) برای لود شدن یک برنامه از نوار صبر میکردید و در نهایت با پیغام LOAD ERROR روبرو میشدید!
البته تمام کاستپلیرها سوراخ کوچکی درست بالای هد خواندن و نوشتن داشتند که از طریق آن و به کمک یک پیچگوشتی کوچک میتوانستید هد را دقیقا در جای درستش تنظیم کنید. اما مشکل این بود که جای درست را چگونه تشخیص بدهیم؟ به عبارت دیگر از کجا بفهمیم که هد الان درست روی اطلاعات قرار گرفته یا نه؟
ما برای حل این مشکل معمولا سه راهحل مختلف پیش رو داشتیم.
راه اول: چسب!
عدهای با بستن پیچ تا آخرین حد و ریختن چسب مایع روی پیچ تنطیم هد، آن را در وضعیت ثابتی قفل میکردند. دردسر این روش این بود که هر زمان میخواستید برنامهای را از جایی غیر از سیستم خودتان ضبط کنید (مثلا از مغازهای بخرید یا بازی دوستی را کپی کنید)، باید کاستپلیر خودتان را هم به همراه میبردید تا ضبط اطلاعات توسط همان دستگاه و با همان وضعیت هد انجام شود.
راه دوم: برنامه تنظیم هد (متداولترین شیوه!)
راه دوم که بیشترین استفاده را داشت، این بود که درست همان روز خرید دستگاه و در همان مغازه کامپیوتری، هد دستگاهتان را تا ته ببندید و سپس یک برنامه تنظیم هد را از یک کاست دیگر یا از یک کارتریج با همان وضعیت هد بسته روی یک نوار نو ضبط کنید. به این ترتیب هر زمان که میخواستید برنامهای را با تنظیم هد جدید لود کنید باید مراحل زیر را به ترتیب طی میکردید:
- ۱– هد دستگاه را تا ته میبستید.
- ۲- نوار تنظیم هد را (که قبلا با هد بسته ضبط کرده بودید) در دستگاه قرار داده و برنامه را لود میکردید.
- ۳- بعد از لود شدن برنامه، نوار تنظیم هد را خارج میکردید.
- ۴- نوارحاوی برنامه موردنظر را داخل دستگاه قرار داده و آن را به کانتر ابتدای برنامه جدید میآوردید.
- ۵- برنامه تنظیم هد را اجرا کرده و با پیچگوشتی آنقدر هد را بالا و پایین میکردید تا برنامه تنظیم هد بهترین وضعیت (باریکترین خط) را بدون پراکندگی نقاط به شما نشان دهد.
- ۶- کاست را دوباره به کانتر ابتدایی برنامه باز میگرداندید و شانستان را برای لود کردن برنامه امتحان میکردید.
تازه با همه اینها باید خدا خدا میکردید که تنظیمتان تا حد امکان دقیق بوده باشد وگرنه با یک LOAD ERROR چندین دقیقه وقتتان تلف میشد و دوباره باید مراحل بالا را طی میکردید! جالبتر این که این پیغامهای خطا هیچگاه در حین لود اتفاق نمیافتاد. برنامه شما باید تا انتها لود میشد تا بعد پیغام به شما نشان داده شود. یا زمانی متوجه میشدید که هد درست تنظیم نشده که کاست چند ده شماره از کانتر پایانی هم جلوتر رفته بود اما متوقف نمیشد. نمیدانم کسی از بچههای آن زمان هست که بابت رفتن تا پشت کیس برای زدن یک فلش به پورت USB غر بزند؟
راه سوم: کارتریج تنظیم هد
این روش یک کم پولداری(!) به این ترتیب بود که شما یک کارتریج تنظیم هد بخرید و این شانسی بود که نصیب من شد. به این ترتیب میتوانستم با نصب کارتریج در محل مخصوص و روشن کردن کمودور یک ضرب کار را از مرحله ۴ شروع کنم که خودش صرفهجویی عظیمی بود.
به هر حال بعد از تنظیم هد روی نوار مورد نظر، دستور LOAD را تایپ میکردیم و با پیغام PRESS PLAY ON TAPE کلید پخش را فشار میدادیم. در حین لود شدن برنامه هم میتوانستیم از خطوط رنگی نمایش داده شده در پسزمینه تصویر لذت ببریم! اگر اشتباه نکنم دلیل نمایش این خطوط یک برنامه Fast loader بود که ابتدای برنامههای درست و حسابی لود میشد تا فرآیند لود شدن بقیه برنامه را تسریع کند.
به خاطر یک مشت بازی
اما همه این دردسرها برای چه نرمافزارهایی بود؟ تا آنجا که من خودم به خاطر دارم، جز بازیها هیچ نرمافزار دیگری برای کمودور ۶۴ در بازار موجود نبود. من سالها بعد از خریدن کمودورم و با دیدن یک مجله آلمانی کامپیوتر تازه متوجه شدم که کمودور چاپگر دارد، و البته انواع نرمافزار را هم دارد. انواع نرمافزارهای کاربردی از واژهپرداز و نرمافزار صفحه گسترده گرفته تا برنامههای حسابداری شخصی و موارد مشابه. نرمافزارهایی دارد که فایلهای اطلاعات تولید میکنند و میتوانند آن را روی دیسک یا نوار ذخیره کنند. بعدتر فهمیدم که این ماشین پرفروشترین کامپیوتر شخصی تمام دوران بوده است. بعدها مودمهای بادکشیاش را در فیلمها دیدم و فهمیدم میتوان از راه دور به دیگر کامپیوترها متصل شد.
البته این به دورانی مربوط است که هنوز از اینترنت (حداقل در مملکت ما) خبری نبود. به هر حال آن چه ما در دیتا کامپیوتر و الکترون کامپبوتر شیراز میدیدم، تنها بازی بود و بس و در نتیجه نرمافزارهایی که میتوانم از آنها نام ببرم برخی از بازیهایهایی هستند که هنوز از آن دوران به یاد دارم:
Opertation Wolf که نسخه بسیار زیباتر آن را روی پیسیهای XT مدرسه بازی میکردیم. کیفیت Head Shot را میتوانید در عکسهای زیر ببینید! (نمیدانم چرا وردپرس عکسها را به صورت عمودی کراپ میکند. بنابراین اگر روی این عکسها کلیک کردید و به جای تصویری Landscape یک تصویر Portrait دیدید، روی آن دوباره کلیک کنید تا تصویر اصلی را ببینید.)
Last Ninja 3 که آخر سر نتوانستم از مرحله سوم آن پیشتر بروم. دقبق یادم هست که جایی دو قطعه چوب را با یک زنجیر ترکیب میکردم و به یک نانچیکو میرسیدم. بعد با کشتن حریف باید منتظر میماندم تا مرحله بعدی از روی نوار لود شود و بازی درست همینجا فریز میشد و مجبور میشدم سیستم را ریست کنم.
Arkanoid که در قسمت بعدی مفصل درباره آن خواهم نوشت. فکر کنم هفتاد هشتاد درصد وقت بازی کردنم را به خودش اختصاص داده بود و به خاطر نداشتن امکان ذخیره بازی، همیشه باید ۳۲ مرحله را از اول بازی میکردم. داستان این بازی یکی از گیکیترین کارهایی است که تا حالا انجام دادهام!
و البته آن زمانها شاید یکی از پرطرفدارترین، خلافترین و س.ک.س.ی ترین بازیهای کمودور هم Stri p P oker بود که داشتنش درست مانند داشتن ویدیو و ماهواره ممنوع بود! من اما متاسفانه یا خوشبختانه به رغم داشتن این بازی به واسطه بلد نبودن پوکر هیچگاه به چیزهایی که دیگران رسیده بودند نرسیدم!!
در نهایت یک بازی رانندگی هم بود که ممکن است درست همین تصاویر زیر (بازی Chase HQ) نباشد، اما اولین بازی بود که از سیستم دو بعدی خطی خارج شده بود و فرمی شبه سهبعدی و پرسپکتیوی را ایجاد میکرد.
این بخشی از داستان نرمافزارها و شیوه سروکله زدن ما با آنها بود. به هر حالت در قسمت بعد به گیک بازیهای آن دوران خواهم پرداخت، چیزی که بیشتر از تمام آنچه تا کنون گفتم، برای خودم لذتبخش است!
ممنون و خسته نباشید. بسیار خاطرهانگیز بود.
برای رد کردن مرحله آخر نینجا، دسته بازی رو باز میکردیم (مدل گوشت کوبی که ارزونتر بود و میگفتن تایوانی هست برای اینکار بهتر بود تا مدل خلبانی که ژاپنی بود) بعد دو جهت مثلا راست و بالا رو با هم فشار میدادیم. اینطوری نرم افزار قاطی میکرد و نینجا بصورت کج از روی آتیش و جاهایی که پریدن سخت بود به سلامتی عبور میکرد…
poke5324019 هم اگه اشتباه نکنم یکیشون برای تغییر رنگ کادر بیرون و یکی هم داخل بود.
چند تا کتاب برنامه نویسی بیسیک بود که پلی کپی بود و به زحمت میشد خوند. یکبار یه برنامه نسبتا طولانی رو نشستیم تایپ کردیم و بعد هیچی نشد! نگو باید دستور run رو در انتها میزدیم که اجرا بشه!!
اون موقع حدود 32 هزار تومان بود بعد هم آمیگا اومد و بعد پنتیوم 200 و …
عالی بود… تو بازیها من البته ایندیاناجونز هم یادم میاد…
با عرض سلام. من الان ۵۰ سال دارم ولی وقتی کومودور ۶۴ داشتم ۱۷ سالم بود والبته هر کسی نداشت . برای هر بازی باید ۵ دقیقه نوار کاست لود میکردیم ولی شاد بودیم و دلمون خوش بود چون بنظر ما کامپیوتر خوبی داشتیم
سلام با تشکر از مقاله ی بسیار خوب و کاملی که نوشتید. با خوندن این مقاله یاد و خاطره کمودور و دهه هفتاد برام زنده شد 🙂 اتفاقا من از اولش فقط فلاپی درایو مدل 1571 رو داشتم و چند تا کارتریج که دقیقا مثل کارتریج بازی های میکرو بودن. سر و صدای اون فلاپی ها و کثیف شدن و از کار افتادنشون، برنامه های جالبی که توش ذخیره شده بود و مثلا بعد از بارگزاری، یه عکس پرتره روی صفحه ترسیم میشد یا چند تا بالن رنگی نوی صفحه پرواز می کرد! کل دانش من از دنیای فناوری اون زمان، یه کتاب بود که نحوه کار کردن با کمودور و برنامه نویسی به زبان بیسیک رو آموزش میداد! وقتی دستگاه رو روشن می کردم بوی خاصی داشت که بدجوری اعتیاد آور بود 😛
جز معدود پست هایی تو وبلاگستان بود که دو تا بلاگر کار بلد (علیرضا مجیدی و مسعود زمانی) زیرش کامنت گذاشتند و ازش خوششون اومده بود.
چه ربطی داشت به اینکه مردها زمانی مرد بودند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام دوست عزیز
ابتدای قسمت اول دقیقا متنی که این عنوان ازش برداشته شده رو آوردم. اگر هم بخوام خیلی ساده بگم به نظر من اون زمان حالا به واسطه پیچیدگی کمتر کامپیوترها و یا شاید فرصت و علاقه بیشتر ما درک کلیمون از ابزاری که در اختیار داشتیم بیشتر بود. الان همه میتونن کارهای پیچیدهای رو با کامپیوترهاشون بکنند، اما درک عمیقی از اتفاقی که داره اون زیر میافته ندارن.
سلام
یادش بخیر ، آهنگ های باری های کمودور 64 خیلی جالب و باحال بودن، یادم می آید اوایل که کمودور 64 آمده بود، یکی از دوستان می گفت دستگاهی دارم که به تلویزیون وصل میشه و میتونی باهاش کارتون های تلویزیون را کنترل کنی!
بدترین روزها هم وقتی بود که با صرف کلی وقت و هزینه بازی جدی می ریختیم روی نوار و فروشنده مربوطه یادش می رفت که اول نوار برنامه نتظیم هد رو بریزه، اونوقت باید شانسی هد رو تنظیم میکردیم که گاها دو روز طول می کشید!!!!
یا وسط بازی وقتی با کلی زحمت به مرحله بعد می رفتیم ، موقع لود بازی به هر دلیلی (شاید هم بیخود) بازی گیر میکرد و بعد از یک ساعت دیدن نوار رنگی و پخش آهنگ، نوار به آخر می رسید و بازی به مرحله بعد نمی رفت!!!!!!!!
من که خوشبختانه با همون کارتریج کذایی از شر تنظیم هد راحت بودم.
راستی سینتیسایزر صدا که برای کمودور اومده بود و به پورت جوی استیک وصل میشد رو یادتون هست؟ یکی از دوستان داشت و صدامون رو ضبط میکردیم مدل کامپیوتری پخش میکردیم!!
خریدیمش 39 تومن ! پولمون برای خرید دیسک خوان نرسید با همون کاست پلیر ساختیم . تنها برنامه ای که که بود همون بازی ها .
مجله ای بود که هر هفته با اب و تاب اسم بازی ها رو میزد هر کاست 2000 تومن !
ولی بهترین بازی همون نینجا بود .
اون The Last Ninja زمانی شده بود مهمترین دلمشغولی ما، تا تمومش نکردیم ولش نکردیم.
دیسک درایو هم یک طرفه بود، اون سفید پایینیه مربوط میشه به کمودور128 که دو طرفه بود یعنی دوتا هد داشت و احتیاجی به در آوردن و پشت و رو کردن دیسک نبود.
5.25″ و 180 کیلو بایت در هر سمت، مجموعاً 360 کیلوبایت، بعد ها ظرفیت بالا اومد 1.2 مگابایت و 1.44 برای 3.5″
سلام
با تشکر از یادآوری آن روزهای قشنگ ،
برای تنظیم هد ما روی پیچ تنظیم با ماژیک یه علامت زده بودیم تا بعد از تنظیم جدید برای کاستهای جدید دوباره به راحتی تنظیم فابریک خودمان را بازیابی کنیم
بازی های نینجا یک و دو شاهکار بودند و واقعا ارتباط بسیار خوبی را با این بازی ها برقرار می کردیم واقعا نینجا دو از نظر محتوی، گرافیک و موضوع بی نظیر بود
نینجا ۳ به نظر من افت داشت و به خوبی دو قسمت قبل راحت و روان نبود
یک رابط ظبط به ظبط هم خریده بودیم ۱۰۰۰ تومن برای کپی برنامه ها
سال اول دانشگاه مهمترین برنامه ام را با کمودور ۱۲۸ نوشتم و اون انتگرال گیری بود
حاجی ما رو وسوسه کردی امروز شخصا رفتیم چهارراه سینما سعدی ببینیم مایکرو کامپیوتر شیراز و الکترون کامپیوتر و دیتا کامپیوتر چی شدن !
پاساژ ایران کلا شده بود لوازم آرایشی و خبری از مایکرو کامپیوتر نبود 🙁
الکترون و دیتا کامپیوتر هم همینطور.
من فکر نمی کنم رفته باشن سمت ملاصدرا چون اصلا فروشگاهی با این نام ها در اونجا هم دیگه نیست.
اگر کسی اطلاعی از صاحبان اونا داره که الان کجا هستن و چی می کنن حتما خبر بده . ارادت.