مدتها بود که داستانهایی از برنامهنویسی اعجابانگیز و بااستعداد به گوش استاد Foo و شاگردانش میرسید. مردی جوان که تمام سرزمینها را در نوردیده، شاهکارهایی در هنر کدنویسی از خود برجای گذاشته و همه آنانی که جرات همآوردی با مهارتهای او را به خود راه داده بودند، شکست داده و خوار کرده بود.
سرانجام این نابغه برنامهنویسی به دیدار استاد Foo آمد. استاد به گرمی از وی استقبال کرده و او را به نوشیدن چای دعوت نمود. برنامهنویس، با ادبی در خور استاد، پذیرفت و انگیزه این بازدید را بیان کرد.
او گفت: «من به سراغ شما آمدهام تا طراحی و کدهای آخرین پروژهام را بازبینی کنید. به واسطه پیچیدگیهای فراتر از معمولاش، کسی را نمیشناسم که یارای درک آن را داشته باشد. تنها استادی خردمند چون شما روشنبینی لازم را در اختیار دارد!» و در حین گفتن جمله آخر به استاد تعظیم کرد.
استاد Foo در جواب مودبانه تعظیمی کرد و به بررسی کدهای نابغه برنامهنویس پرداخت. پس از لختی، چشم از صفحه نمایش برداشته و چنین گفت: «در نگاه اول این کد بسیار تاثیرگذار است. در طراحی از ظرافت خاصی برخوردار است و از الگوریتمهای اصیلی بهره میبرد که حاصل نبوغ فراوان است. به نظر میرسد به گونهای هنرمندانه پیادهسازی شده که احتمال بروز خطا را کاهش دهد.»
نابغه برنامهنویس از چنین ستایشهایی به وجد آمده بود که استاد Foo ادامه داد: «هرچند من در آن یک ایراد بزرگ میبینم!»
نابغه گفت:«ایراد؟ چه ایرادی؟»
استاد Foo گفت: «خواندن این کد سخت است. کامنتهای اندکی دارد و ثابتهایش تعریف نشدهاند. در هیچ کجایش توصیفی روایی از معماری یا ساختار داده درونی آن به چشم من نیامد. چنین مشکلاتی به شدت از همکاری شما با سایر برنامهنویسان ممانعت خواهد کرد!»
برنامهنویس نابغه با تکبر نیمخیز شده و گفت: «من در طلب همکاری دیگر برنامهنویسان نیستم! هر زمان اندیشیدم کسی را یافتهام که مهارتهایش در حد و اندازه من است، سرخورده و ناامید گشتهام. از این روست که به تنهایی کار میکنم.»
استاد Foo گفت: «اما حتی هکرهایی که به تنهایی کار میکنند، با دیگران همکاری دارند و باید همواره با آنها ارتباط داشته باشند تا مبادا کارشان مغشوش شده و از دست برود.»
برنامهنویس نابغه پرسید: «از کدام دیگران سخن میگویید؟»
و استاد Foo چنین پاسخ داد:
«تمام خودهای آیندهات.»
و با شنیدن این سخنان نابغه برنامهنویسی به روشنایی رسید.
سلام ممنونم عالی بود