در اواخر دهه چهارم زندگی احساس میکنم به جایی رسیده باشم که بتوانم برای کسانی که از من کم سن و سالتر هستند درباره «گذشته» حرف بزنم. این گذشته برای من هم مانند بسیاری دیگر پر از نوستالژی است و هم البته یادآور شیوهای از زندگی که سرعت تغییر کردنش در بازههای سالها و دههها با هیچ زمانی از تاریخ قابل مقایسه نیست.
تاثیر فناوری و شیوههای ارتباطی نوین در شکل زندگی ما آنچنان زیاد بوده است که غالب ما وقتی به تفاوتهای گذشته و حال فکر میکنیم تنها به تفاوت فناوریهای در دسترس در هر دوره زمانی میاندیشیم و تغییر ایجاد شده در انسانها (در خودمان و عادات و رفتارمان) به عنوان عناصر اصلی سازنده تاریخ و جامعه را فراموش میکنیم. فراموش میکنیم که فناوری وسیله رسیدن ما به هدف و ابزاری برای نمایش و برآوردن تمایلات ماست و گرچه خود میتواند به عنوان محرک عمل کند اما غالبا پاسخی است به نیازهای روزافزون ما «انسانها». به همین دلیل هم من بیش از آنکه تفاوتهای گذشته و حال و آیندهمان را در تغییر فناوریها ببینم در تغییر نوع نگاه انسانها به زندگی و ارزشها و باورهایشان میبینم.
با این مقدمه و از عنوان مطلب احتمالا حدس زدهاید که میخواستم درباره خصوصیات نسل جدید و بهویژه «خودخواهی» به عنوان یکی از بارزترین تفاوتهای میان آنها و نسلهای قدیمیتر حرف بزنم و البته یکی از مدهای این زمانه «social» را هم نشانهای از این تغییر دیدگاه میدانم. پیشاپیش برای رفع شبهات و پیشگیری از گلایههای بعدی بگویم که این مطلب تنها یک نظر شخصی است و البته به همه افراد نسل جدید (اصلا اگر بتوان مرزبندی دقیقی برای این تعریف پیدا کرد) قابل تعمیم نخواهد بود. نکته بسیار مهم دیگر این که بعد از نوشتن طرح کلی این مطلب و زمانی که به دنبال تصاویری برای آن میگشتم به چندین و چند متن مشابه، قدیمیتر و البته علمیتر انگلیسی برخوردم که دو مورد از آنها به نظرم ارزشمند بودند و کلا ساختار نوشته من را هم تغییر دادند و مسلما خواندنشان را به همه پیشنهاد میکنم. یکی این مطلب با عنوان «سلفیها و طلوع نارسیسیسم دیجیتال» و دیگری مقاله مجله تایم با نام Millennials: The Me, Me ,Me Generation که به دلیل رایگان نبودن، میتوانید متن آن را به صورت یک فایل پیدیاف از اینجا دانلود کنید.
به هر حال خلاصه آنچه میخواستم در ادامه بگویم این بود:
یکی از تغییرات اساسی که به نظر من در اخلاق و باورهای نسل جدید بوجود آمده است پررنگتر شدن و سبقت گرفتن ارزش «خود» نسبت به «جمع» و البته «دیگران» بوده است. سیل سلفیهایی که در شبکههای اجتماعی به راه افتادهاند و بیشتر آنها ویرایش شدهاند تا نشانگر «یک صحنه از یک زندگی کامل و رویایی» باشند تنها نشانهای است از تغییری بنیادیتر که در نگرش نسل جدید به جهان پیرامونش پدیدار شده است.
چرا سلفی گرفتن را به عنوان یک نشانه انتخاب کرده بودم؟
در نوامبر سال ۲۰۱۳ دیکشنری آکسفورد لغت سلفی را به عنوان کلمه سال انتخاب کرد و کمتر از پنج ماه بعد دنی بومن (Danny Bowman) چون نتوانسته بود آن تصویر نهایی و کامل را شکار کند دست به خودکشی زد. البته مادرش او را از مرگ نجات داد و اگرچه دنی نتوانسته بود به عنوان یک سوپر مدل مرد انتخاب شود، اما توانست با رکورد ۲۰۰ سلفی در روز نخستین معتاد به سلفی بریتانیا لقب بگیرد. داستانی بسیار شبیه داستان نارسیس با این تفاوت که دنی در انتهای داستان زنده میماند. البته همینجا بگویم که مورد دنی را نمیتوان به سادگی به همه تعمیم داد چرا که او از یک اختلال روانی به نام «خود زشت انگاری» یا Body Dysmorphic Disorder رنج میبرد. اما دکتر دیوید ویل (David Veal) روانشناس معالج دنی میگوید از زمان رواج تلفنهای دوربیندار دو سوم بیمارانی که بواسطه بیماری BDD به او مراجعه میکنند، در خود این اجبار را احساس میکنند که دایما از خودشان سلفی بگیرند و در شبکههای اجتماعی پست کنند.
«سلفیها در نهایت شاید نمایشی از خودخواهی ما در قاب تصویر باشند، اما تمام دنیای ما به هم تنیده و مرتبط است و آن خودخواهی که محرک رواج این تصاویر است نمیتواند بر سایر جنبههای زندگی ما بیاثر باشد.»
این چیزی بود که میخواستم به آن برسم، اما دیدن و خواندن آن مقاله طولانی مجله تایم داستان را بسیار جذابتر و طولانیتر کرد. آنقدر که تصمیم گرفتم ترجمه (البته خلاصهشده) برخی قسمتها را به این مطلب اضافه کنم.
ویژگیهای اصلی: تنبلی، خودخواهی، اشتیاق شهرت، اعتمادبهنفس زیادی
شاید به نظر برسد که این تکرار همان حرفهایی است که پدران ما به ما، پدربزرگهای ما به پدرانمان و الی آخر میگفتند: این که نسل جدید تنبل، خودخواه و سطحینگر است. البته فرق آنچه اینجا میخوانید با گفتههای پدربزرگها در این است که برای این ادعا در حال حاضر، مطالعات علمی انجام شده و دلیل و مدرک وجود دارد (به همان مقاله Millenials مراجعه کنید)! آنچه در ادامه میآورم را تنها به عنوان گزارههایی درباره مردم آنسوی دنیا در نظر نگیرید. حتی با سختگیرانهترین معیارها، باز هم تایید خواهید کرد که تمام یا همه این موارد را اگر نگوییم شدیدتر، با همان شدت در جامعه خودمان هم دیدهایم.
تنبلی:
- نسل جدید بیش از هر زمان دیگری با والدینشان میمانند و از پذیرفتن مسولیت زندگی سرباز میزنند.
- در سال ۱۹۹۲ حدود ۸۰ درصد افراد زیر ۲۳ سال میخواستند شغلی با مسئولیت بیشتر داشته باشند. این عدد در سال ۲۰۰۲ به ۶۰ درصد کاهش یافته است.
خودخواهی:
- میزان اختلال نارسیسیستیک در محدوده ۲۰ سالگی نسل کنونی سه برابر بیشتر از دوران ۲۰ سالگی نسلی است که اکنون ۶۵ سال سن دارد.
- مقایسه آمار سال ۱۹۸۲ با سال ۲۰۰۹ نشان میدهد که تعداد دانشآموزان کالج که در ارزیابی خودشیفتگی امتیاز بالایی گرفتهاند، ۵۸ درصد رشد داشته است.
- ۴۰ درصد افراد نسل جدید فکر میکنند که مستقل از عملکردشان باید هر دو سال یکبار ترفیع شغلی بگیرند.
- در دهه پنجاه میلادی دیوارهای خانه یک خانواده معمول آمریکایی میزبان عکس ازدواج، دوران تحصیل و احتمالا سربازی افراد بود. خانواده امروزی آمریکایی به صورت متوسط میان ۸۵ عکس از افراد خانواده و حیوان خانگیشان زندگی میکنند.
اشتیاق شهرت:
- مطالعهای در سال ۲۰۰۷ نشان میدهد که دختران دانشآموز مقطع متوسطه سه برابر بیشتر ترجیح میدهند دستیار یک شخص مشهور (غالبا سلبریتی!) شوند تا یک سناتور! تعداد آنها (دستیاران سلبریتیها) در مقایسه با کسانی که میخواهند مدیرعامل یک شرکت بزرگ شوند، ۴ برابر بیشتر است.
اعتماد به نفس:
- ۶۰ درصد افراد این نسل فکر میکنند که تحت هر شرایطی میتوانند خیر و شر کارهایی که میکنند را به درستی تشخیص دهند!
تعریف Millennial یا بگوییم نسل جدید
در مقالهای که بیشتر این نوشته را از آن وام گرفتهام، با کمی تقریب متولدین سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ را نسل جدید یا Millennial میخواند. بازهای که تقریبا از انتهای سال ۱۳۵۸ خودمان شروع میشود و تا حدود ۱۳۷۸ ادامه مییابد. چیزی که کموبیش به زبان تقسیمبندی این روزهای ما، دهه شصتیها تا هفتادیها را در بر میگیرد. این گروه در حال حاضر بخش عمده جمعیت کشور یا حداقل بخش عمده جمعیت در سن کار ایران را تشکیل میدهند. این گروه همان افرادی هستند که با مرور دورههای کودکی، نوجوانی، جوانی و … احتمالا به یاد بحران ظرفیت مدارس (مدارس سه و چهار شیفتی)، بحران عظیم کنکور و پشتکنکوریها، بحران کمبود فرصتهای شغلی و جوانان بیکار (وضع فعلی) و احتمالا در آینده بحران کمبود خانههای سالمندان خواهید افتاد.
نسل جدید در هر کشوری خصوصیات و ویژگیهای خاص خودش را دارد. اما به مدد اینترنت، رسانههای جمعی که بیش از گذشته در دسترس هستند و البته روند جهانیسازی، افراد این نسل جدید در هر کجای دنیا که باشند بیشتر به همدیگر شباهت دارند تا به نسلهای گذشته کشور خودشان. این موضوع حتی در کشوری به شدت سنتی مانند چین نیز به راحتی به چشم میخورد. نکته جالب اینکه این ویژگیها به طبقه مرفه و پولدار جامعه اختصاص ندارد و مطالعات نشان میدهد که اعضای فقیرتر این نسل نرخ بالاتری از خودشیفتگی، مادیگرایی و اعتیاد به فناوری را از خود نشان میدهند!
چرا چنین شد؟
این که چرا این نسل جدید با چنین خصوصیاتی رشد کردند، معلول عوامل مختلفی است. از تاثیر پیشرفت فناوری و جامعه بگیر تا تربیت نسلهای قبلی همه و همه دست به دست هم دادهاند تا این خصوصیات را در این نسل جدید پررنگ کنند. در ادامه من تنها به سه عامل مهمتر و پررنگتر در شکلگیری چنین خصوصیاتی اشاره میکنم.
انقلاب اطلاعاتی
از دید تاریخی شاید عامل اصلی انقلاب اطلاعات باشد. انقلاب صنعتی انسان را از وابستگی به زمین رها کرد. فرد دوران صنعتی می توانست به شهر برود، در کارخانه کار کند یا کسبوکار خودش را راه بیاندازد و پیشرفت کند. در واقع جزیی از سازمانی شود یا نهاد تازهای به راه بیاندازد. انقلاب اطلاعاتی انسان را حتی از نهادها هم بینیاز کرد. با قراردادن قدرت فناوری در دست تکتک افراد جامعه آنها قدرتمندتر شدند و حتی به رقابت با نهادها پرداختند: بلاگرها در برابر خبرگزاریها، نویسندگان اپها در برابر شرکتهای نرمافزاری غولپیکر، فعالان یوتوب در برابر استودیوهای فیلمسازی. به صورت خلاصه نسل جدید به ما و سازمانهای ما نیاز ندارد!
همین بینیازی باعث میشود که این نسل در برابر خواستها، ارزشها و شیوه تفکر و زندگی نسل فعلی و نسلهای قبلتر مقاومتر و البته گستاختر باشد.
تربیت نسلهای قبل
در دهه 1970 آمریکاییها میکوشیدند شانس موفقیت فرزندانشان در زندگی و اجتماع را با بالا بردن اعتماد به نفس آنها افزایش دهند. گرچه این اعتماد به نفس میتوانست برای گرفتن یک کار یا باز کردن سر صحبت با جنس مخالف در یک بار به شدت سودمند ظاهر شود، اما در واقع برای حفظ آن کار یا نگهداری و پیشبرد آن رابطه به هیچ عنوان نمیتوانست موثر باشد. این اشتباهی سادهلوحانه بود.
تحقیقات اولیه نشان داده بودند که کودکان با اعتماد به نفس بالاتر در مدرسه بهتر ظاهر میشوند و کمتر احتمال دارد به دردسر بیافتند. اما گذشت زمان بود که نشان داد اعتماد به نفس در واقع یک «معلول» است و نه یک «علت».
و البته دیگر دیر شده بود. هر زمان که این والدین تلاش میکردند اعتماد به نفس را در کودکانشان افزایش دهند در واقع تنها خودشیفتگی و غرور آنها را بیشتر میکردند.
اگر بخواهیم به جامعه خودمان برگردیم، این نسل جدید حاصل تربیت نسلی است که در خانوادههای «والدین سالار» اگر نگوییم پدر سالار، بزرگ شده بودند. پدر و مادرانی که به قول قدیمیها جرات نداشتند پایشان را جلوی پدر و مادر دراز کنند یا به جز «چشم» انتظار کلمه دیگری از آنها نمیرفت، تصمیم گرفتند همه آنچیزی را که از آنها دریغ شده بود یکجا و بدون مقدمه و موخره تقدیم فرزندانشان کنند. و نتیجه آن همه توجه بیش از حد، آزادی بیش از اندازه، اعتماد به نفس کاذب به چیزی تبدیل شد که نسل جدید ما را میسازد.
دکتر Jean Twenge نویسنده «نسل خودخواه و اپیدمی نارسیسیسم» میگوید: «وقتی بچهها کوچک هستند جالب است که به آنها بگویید شبیه پرنسسها، ابرقهرمانها (یا هر چیز دیگری که روی تیشرتشان نوشته شده) هستند. اما وقتی بزرگتر شدند این موضوع دیگر اصلا جذاب نیست.» چرا که اولین باری که جامعه از پذیرفتن استثنایی بودن آنها سر باز بزند و به آنها بفهماند که فردی معمولی در میان جامعه هستند سرخوردگی آنها آغاز میشود. این نسل به گفته Sean Lyons حالا «بالاترین نرخ توقعات برآورده نشده نسبت به کاری که میکنند و کمترین میزان رضایت نسبت به موقعیت شغلیشان» را دارند.
آنها از کوه بالا نمیروند که دنیا را ببینند، از کوه بالا میروند تا دنیا آنها را ببیند.
فشار همتایان
کمتر از ۱۰۰ سال قبل تنها بخش اندکی از نوجوانان به دبیرستان یا دانشگاه میرفتند بنابراین غالب تعاملاتشان با افراد بزرگسال خانواده خودشان بود. اما اکنون به لطف ابزارهای همراه و شبکههای اجتماعی نوجوانان هر لحظه از عمرشان را به تعامل اجتماعی مشغول هستند. در واقع هر لحظه تحت تاثیر دوستان و آشنایان واقعی و مجازیشان قرار دارند که در اغلب موارد هم سن و سال خودشان هستند و این رشد فکری آنها را به خطر میاندازد!
برای پخته شدن و رسیدن به رشد فکری شما باید با افراد مسنتر از خودتان ارتباط داشته باشید. یک نوجوان ۱۷ ساله اگر تمام مدت با ۱۷ سالههای دیگر حشر و نشر داشته باشد، هیچگاه به آن رشد فکری و عقلی که باید نخواهد رسید. اما نسل جدید ما در تمام روز تنها با دوستان هم سن و سالش، آنهم با بهترین لحظات و زیباترین عکسها و سایر بهترینها و زیباترینهایی که به اشتراک میگذارند تعامل دارد و تازه همین تعامل هم تنها از طریق یک صفحه نمایش صورت میگیرد!
علاوه بر همه اینها این تعامل باعث میشود که آنها همواره تحت فشاری باشند که از آن به «Peer Pressure» یاد میشود. آنها باید همواره برای تبدیل شدن به یک «برند» بر سر لایک و فرند و فالوور با دوستانشان هم رقابت کنند یا اگر از این مسابقه عقب افتادند احساس سرخوردگی داشته باشند.
همه آنچه تا اینجا خواندید (واقعا در این دوره اسکن کردن متن و تندخوانی کسی حوصله کرده این متن را تا اینجا دنبال کند؟) در واقع بسط و تفصیل چیزی بود که من از موج سلفیها و خودنماییها در شبکههای اجتماعی و غیره برداشت کرده بودم و در مقاله Millenials برای آن نشانه و توضیح و دلیل و مدرک یافته بودم.
اما . . .
اما واقعیت این است که من به نوعی آن مقاله را مصادره به مطلوب کردهام. اگر به عنوان مقاله اصلی یا تصویر اول پست با دقت بیشتر نگاه کنید، میبنید که در انتهای عنوان فرعی مقاله (بعد از همه غرها و ایراد گرفتنها) آمده است که:
چرا آنها ما را نجات خواهند داد؟
هرچند خواندن مقاله اصلی را برای بار چندم توصیه میکنم، اما برای بستن این پست به نظرم رسید که بهترین کار ترجمه کامل پاراگراف آخر مقاله Millennials است:
«در نهایت، بله ما دادههای زیادی درباره خودشیفتگی، تنبلی و اعتماد به نفس بالای آنها داریم. اما عظمت یک نسل با دادهها مشخص نمیشوند. عظمت یک نسل با واکنشی که در برابر چالشهای پیش رویشان نشان میدهند مشخص میشود و البته با واکنشی که ما در قبال آنها بروز میدهیم. ممکن است شما آنها را به چشم بزرگترین نسل کارآفرینان خوشبین ببینید یا چندین میلیون آدمی که هر لحظه ممکن است بواسطه نرسیدن به خواستههایشان گریه کنند. نظر شما به شدت وابسته به نوع نگاه شما به «تغییر» است. من، شخصا ترجیح میدهم به این کودکان امید داشته باشم. و خدا میداند چه کارهایی از آنها برخواهد آمد.»
بسیار عالی بود.
سپاس
عالی بود
سلام
تیتر و چند خط اول برایم جذاب بودند، شروع کردم به خواندن.
ولی اعتراف میکنم. اعتراف میکنم که طولانیبودنِ متن اجازهی خواندن نداد و به مروری کلی بسنده کردم!
و الآن دارم فکر میکنم ایراد از من است یا متنهای بلند 🙂
خیلی اتفاقی با سرچ عکس به این مقاله برخوردم، برام جالب بود که تو سطح جهانی هم به این موضوع پرداخته شده.
خودخواهی تو قضیه سلفی گرفتن چیزی بود که پیش تر ذهن منم درگیر کرده بود و حتی غرابت معناییش با selfish
اینکه چرا معمولا ژست آدم ها موقع سلفی مغرورانه و متکبرانه ست؟ بهش فکر کردم، نتیجه این بود که اساسا نوعی خود شیفتگی یا خود زیبا پنداری میتونه باعث انداختن عکس های تکراری از خود بشه، خب کسی هم که خودشو بهتر، زیباتر و … بدونه معمولا مغرور هم میشه
راستش خود من هم اول از همه براساس همون قرابت معنایی وسوسه شدم راجع به سلفی بنویسم. بعد دیدم که اثرات این خودخواهی رو توی رفتارهای دیگه هم میشه دید و راجع بهش نوشت.
به هرحال ممنون از حوصلهای و وقتی که گذاشتید.
عالی بود
به موضوعاتی اشاره شد که امروز خواب را از چشمان نسل قدیم ربوده است . واقعیاتی شفاف که در طی روز میبینیم در این مقاله واکاوی شده بود . چقدر سخت است در میان این نسل نفس کشید وقتی نسل های قدیمی تر باشی . شاید بهتر باشه راههای نفوذ به این نسل رو بررسی کرد و لا اقل با نفوذ به لایه های پنهان شخصیتشان برای جامعه کارامدترشان کرد . بیچاره پدر و مادرها ی امروز که مجبورند با این نسل کنار بیایند .