روند فکر کردن من به موضوعات و در نتیجه جمعبندی افکارم و نتیجهگیری از آنها طولانی و کند است. به همین دلیل است که اکنون که بیشتر فضای آنلاین ما در فکر تحلیل و بررسی ابعاد و موشکافی پدیده جنونآمیز اسیدپاشی است، من تازه توانستهام افکارم را درباره جایزه نوبلی که دو هفته قبل به ملاله یوسفزای اهدا شد جمعوجور کنم. البته بهتر است همین ابتدای کار حرف اصلیام را خلاصه بگویم تا اگر نخواستید مطلب را ادامه ندهید. حرف من این است:
از دید من ملاله یوسفزای به رغم اینکه انسان رنجکشیدهای است، انسان بزرگی است و کارهای بزرگی هم کرده است، اما مستحق نوبل نبوده و نیست.
و البته من در این مورد تنها نیستم. گرچه غالب مطالبی که در سایتها و منابع ایرانی به چشم میخورد تنها ذکر خبر این جایزه و محاسبه مبلغ آن و نوشتن متنهای احساسی و البته تاثیرگذار در حمایت از ملاله است، اما صداهای بسیاری (انتهای پست را ببینید) در اعتراض به این انتخاب و این جایزه بلند شده است که من هم یکی از آنها هستم و البته دوست دارم دلیل این نظرم را هم کمی شرح دهم.
پیش از ادامه این را هم بگویم که به جز مطالب آنلاین و نوشتههای پراکنده در وب برای داشتن درکی بهتر کتاب «من ملاله هستم» را هم از فیدیبو دریافت کرده و خواندم. من پیش از خواندن این کتاب نتیجهگیریام را کرده بودم اما شاید میخواستم از زبان خود ملاله و با داستان خودش قانع شوم که اشتباه میکنم. اما این طور نشد.
(در حاشیه هم بگویم که حداقل این ترجمه و این نسخه افتضاح بود. چه به لحاظ ترجمه، چه نگارش و دستور زبان و چه ویراستاری و غیره. توصیف افتضاح نگارشی و ادبی کتاب خود پستی جدا میطلبد و اگر دوستانی ترجمه دیگر با نام «منم ملاله» را خوانده باشند، خوشحال میشوم نظرشان را بدانم.)
نوبل چیست و برای چه کسانی است؟
داستان و دلیل شکلگیری جایزه نوبل را حتما همه شما میدانید. یک نکته کوچک این که نوبل از دید من یک نماد است و نه یک جایزه. تفاوت در چیست؟
جایزه هدفی است که مردم برای رسیدن به آن کاری را انجام میدهند. در مسابقه شرکت میکنند، درس میخوانند، تمرین میکنند. مدالهای ورزشی بهترین نمونههای جایزه هستند. همه ورزشکاران حاضر در المپیک با هدف رسیدن به مدال، با هدف به گردن آویختن آن تمرین و تلاش میکنند.
اما نماد و نشانه برای این هستند که نشان دهند گروهی به موضوعی خاص اهمیت میدهند. گروهی میخواهند یک رفتار، یک موقعیت یا خاصیت را به عنوان ارزش مطرح کنند. شاید یک نمونهاش مثلا جایزه کتاب سال باشد. نویسندهها برای بردن این جایزه نمینویسند برای دل خودشان مینویسند. متولیان امر این نماد و نشان را توزیع میکنند تا بگویند کتاب خوب ارزش است. تا بگویند ما هنوز حواسمان به چیزی که مینویسید هست. میبینیم که زحمت میکشید.
به نظر من نوبل، جایزه نیست. شما هم احتمالا موافقید که کسی با هدف گرفتن نوبل برای آزادی کشورش نمیجنگد، زندان نمیرود و تیر نمیخورد. نوبل برای این است که دنیا اعلام کند بشر هنوز برای صلح (دانش، ادبیات) ارزش قایل است.
اما در مورد این که جایزه به چه کسانی تعلق دارد، خود آلفرد نوبل وصیت کرده بود که جایزه باید به کسی برسد که بیشترین و بهترین تلاشها را در جهت برادری و برابری ملتها و کاهش نیروهای مسلح و غیره انجام داده باشد.
Peace Prize shall be awarded to the person who in the preceding year “shall have done the most or the best work for fraternity between nations, for the abolition or reduction of standing armies and for the holding and promotion of peace congresses.”
چرا ملاله را شایسته نوبل نمیدانم
حتی اگر نوبل را یک نماد بدانیم که نشان دهنده اهمیتی است که ما برای صلح قائلیم، اما باید نماد را هم (مانند بیرق نبرد در جنگهای قدیمی) به دست فردی داد که شناخته شده و تاثیرگذار بوده باشد. به نظر من این جایزه باید به کسانی اعطا شود که در زمینه صلح «منشا اثر» بودهاند. به عبارتی کاری را شروع کرده باشند. «کنشی» داشته باشند. و البته کنش آنها به نتیجهای گسترده یا مهم منتهی شده باشد. از براساس آنچه من تاکنون خوانده و شنیدهام، غالب اقدامات ملاله بیشتر جنبه «واکنشی» داشتهاند. بسیاری از آنها نتیجه شرایط یا رویدادی تصادفی بودهاند. مثلا انتخابش برای نوشتن وبلاگ اردوزبان بیبیسی نتیجه این موضوع بوده که دختر دیگری که برای این کار انتخاب شده، انصراف داده است. سخنرانیهایش نتیجه همکاری و همراهی پدرش (سخنگوی جرگه پیرمردان قبیله) بوده است. من قبول دارم که ملاله در شرایطی سخت ایستادگی کرده است، اما شاید جایزه «مقاومت» اگر وجود میداشت جایزهای مناسبتر بود تا جایزه نوبل صلح. از سوی دیگر برخلاف کایلاش ساتیارتی که فعالیتهایش باعث بهبود وضعیت ۸۳۰۰۰ کودک در کشورهای مختلف شده و سازمان جهانی کار هم مصوبه شماره ۱۸۲ را بیشتر به واسطه فعالیتهای او وضع کرده است، هیچ آماری از نتایج فعالیتهای ملاله و تاثیر مستقیماش بر بهبود وضعیت تحصیلی کودکان وجود ندارد.
حتی ترور او که مهمترین تاثیر را در شهرت او داشت، پدیدهای خارجی بود و کنشی از سوی خود ملاله محسوب نمیشود. البته تئوریهای توطئه پیرامون این قضیه از همان ابتدا وجود داشتهاند که در کتاب خود ملاله هم به آنها اشاره شده است.
حرف نهایی اینکه ملاله بواسطه اتفاقاتی که برایش پیش آمده مستحق جایزهای نخواهد شد. شاید شیوه برخورد و واکنش او مهم باشد اما نه به اندازهای که جایزه نوبل را برایش به ارمغان بیاورد.
درباره کتاب «من ملاله هستم»
کتاب خارج از آن همه ایراد ترجمه و نگارش اما چند نکته جالب توجه هم داشت. فارغ از اینکه ما همیشه دنبال این هستیم که بگوییم وضعیت بدتر از ما هم وجود دارد و با وضعیت خودمان شاد باشیم، شیوه نفوذ و شروع کار طالبان در دره سوات و بعد مسلط شدنش و فتواهایی که یکی یکی تندتر و تندتر میشوند و تاثیر خشونت بر زندگی را به خوبی میتوان در کتاب دید. اما جالبتر از همه نقل قولی است که من دقیق آن را به خاطر ندارم اما مضمون آن این است:
«طالبان یک گروه یا تشکل نظامی نیست که تو بتوانی به پایگاههایش حمله کنی و با نابود کردنشان کار را تمام شده بدانی. طالبان یک طرز فکر است! تا این طرز فکر وجود دارد هستند کسانی که به جمع طرفداران آن بپیوندند.»
جمعبندی
ملاله فرد بزرگی است. بسیار بزرگتر از سناش. رنجکشیده و به سختی مبارزه کرده است. فعالیتهایش ارزشمند است و شاید با شهرتی که اکنون پیدا کرده بتواند منشا اثرات بزرگی شود. اما هنوز فعالیتهایش از دید من به حدی مهم نبود که شایسته جایزه نوبل باشد. در میان نوشتههای فارسی پستهای یک پزشک درباره ملاله در این زمینه بسیار شیوا و تاثیرگذار هستند و خواندنشان بسیار لذتبخش است.
نمونههایی از اعتراض به انتخاب ملاله:
۱- صدای شهروند و نسخه کاملترش روزنامه افغان که در عین درست بودن برخی حرفهایش جنبه تعصبش بر افغانستان و حس وطنپرستیاش بر منطقش میچربد.
۲- نظر سنجی سایت debate که در آن تاکنون تنها ۱۱ درصد افراد به این انتخاب رای مثبت دادهاند.
۳- روزنامه تلگراف انگلیس که در اکتبر سال ۲۰۱۳ یعنی یک سال پیش(!!!) میگوید بسیاری از همولایتیهای ملاله هم از کاندید شدن او برای این جایزه راضی نیستند.
۴- راجع به این مقاله عالی ایندیپندنت درباره کل جایزه صلح نوبل اصلا نمیتوانم چیزی بگویم. خواندنش را به همه چه طرفداران و چه مخالفان مطلب حاضر به شدت توصیه میکنم.
مشکل اینه که هنوز دید عمومی نسبت به جایزه نوبل صلح خیلی تغییر نکرده و به شدت مثبتِ در حالی که اگه به لیست برندههای نوبل صلح نگاه کنیم متوجه میشیم خیلی وقتِ که این جایزه از ارزشهای بنیادیناِش عدول کرده و عملاً در اعتبارش به شدت اغراق میشه شاید Right Livelihood Award بهترین جایگزین برای جایزهای باشه که خیلی وقتِ عمرش تمام شده.
جایزه صلح نوبل گاه بیشتر از آنکه یک جایزه باشد یک پیام است و یا حاوی یک انتظار
وقتی این جایزه به اوباما داده شد این یعنی از او انتظار میرفت که در بسط صلح بکوشد
و وقتی به ملاله داده شد پیامی بود برای کسانی که در عرصه رفع تبعیض نسبت به دختران کار میکنند و یا حتی پیامی برای مخالفانِ تحصیل دختران تا بدانند حمایت جهانی پشت سر چنین آرمانی است
موافقم. من وقتی اسم ملاله رو شنیدم بنظرم نیومد که بخاطر فعالیت هاش جایزه گرفته بلکه بیشتر جایزه رو به او دادند تا دیگران توجهشون جلب بشه شاید. در ضمن خوب هست برای کسانی که علاقه دارند بیشتر راجع به برندگان صلح نوبل اطلاعات کسب کنن برنامهای رایدیوئی هست که قسمتی از ان به شرح زندگی نامه این افراد اشاره می کنه و شنیدن اونرو به علاقه مندان توصیه می کنم. آدرس رادیو اینترنتی در زیر میاد اسم برنامه هم هست “معماران صلح”
http://www.bahairadio.org/year