این متن قرار بود یادداشت من توی شماره 127 مجله شبکه باشه، اما به دلایلی که از دید من چندان موجه نبودن، انتشارش منتفی شد و به همین دلیل با کمی تغییر اینجا آوردمش.
چند روز پیش در جمعی، صحبت از مطلبی بود که یکی از دوستان توی فیسبوک نوشته بود و تونسته بود مخاطبهای زیادی (به نسبت جامعه کاربران اینترنتی ایران) رو جذب کنه و دست به دست توی این تاروپود مجازی بگرده و با نامهای مختلف سر از جاهای متفاوتی دربیاره. اما جالبتر این بود که جستجوی عنوان و حتی یه قسمت از متن مطلب، نمیتونست کاربر رو به اصل نوشته هدایت کنه و در عوض کپیهای بازنشر شده و حتی تحریف شده رو به عنوان نتایج جستجو نمایش میداد. از دید من این مساله باید یکی از مهمترین مشکلات مرتبط با شبکههای اجتماعی و به خصوص فیسبوک باشه.
زمانی که کاربرها عادت کنن تمام حرفهاشون رو توی این شبکهها بزنن و تمام محتوای تولید شدهشون رو در این شبکهها منتشر کنن، یکی از مهمترین نگرانیها درباره شبکههای اجتماعی (جدا از حریم خصوصی و نگرانیهای اجتماعی) بروز میکنه. من دوست دارم اسمش رو دغدغه «تدفین محتوا» بگذارم. دو اتفاق باعث میشه که این فرآیند شتاب بیشتری به خودش بگیره. اول سرعت تغییر محتوا و به روز شدن مطالب و صفحات در فیسبوک و دومی سیاستهای عدم اجازه دسترسیه که مثلا فیسبوک در قبال گوگل اتخاذ کرده. در چنین حالتی اگر در این شبکهها به جز «لایک»ها و «کامنتها»، محتوای ارزشمندی هم تولید بشه، به سرعت میون حجم انبوه مطالب کمارزشتر مدفون میشه.
تب شبکههای اجتماعی (بخونید فیسبوک) به رغم همه محدودیتها توی جامعه کاربران اینترنت ایران بالا گرفته و به نظر میرسه با امکاناتی که گردانندگان این شبکه روز به روز عرضه میکنن و ترفندهایی که به کار میبندن، به این زودیها فروکش نکنه. به همین دلیل حجم محتوای «فارسی» مدفون شده در صفحات و نوشتههای این شبکهها (مجددا بویژه فیسبوک) به شدت زیاد خواهد بود.
نکته اینجاست که این نگرانی و دغدغه در اصل متوجه پدیده «شبکههای اجتماعی» نیست، در عوض بیشتر از هر چیز دیگه متوجه کاربره. بستر شبکههای اجتماعی از ابتدا براساس مصرف محتوا؛ اون هم محتوای کوتاه با ماندگاری کم، شکل گرفته. در این شبکهها قراره افراد بصورت روزانه و حتی ساعت به ساعت از عملکرد و وضعیت دوستان و آشنایان خبردار بشن و مطالبی رو با اونها به اشتراک بگذارن. به صورت پیشفرض چنین محتوایی تنها برای اقلیتی از کاربران (جمع دوستان تولید کننده اون محتوا) و تنها برای مدت کوتاهی (تا رخ دادن اتفاق جالب بعدی در جمع دوستان) ارزشمند باقی میمونه و بعدش تمرکز بر روی مطلب بعدی و بعدی خواهد بود. حتی فرم ظاهری نمایش مطالب به شکل فهرستی طولانی و بدون دستهبندی، هم نشون دهنده همین رویکرده. در این حالت اگر کاربری قصد نشر یه محتوای ارزشمند (برای عموم) و ماندگار رو داشته باشد باید به سراغ پلتفرمهای دیگهای مثل وبلاگها و سایتهای شخصی بره. بسترهایی ماندگار، قابل جستجو و عمومی که گرچه در دید اول به نظر میآد استفاده ازشون مستلزم صرف هزینه و داشتن دانش به نسبت تخصصیه، اما در عمل میزان هزینه و دانش مورد نیاز بسیار ناچیزه و یا حداقل سودی فراتر از انتظار به همراه داره.
عامل دیگهای که شاید مشوق این مهاجرت باشه، عدم اطمینان از ادامه حیات این شبکهها در آینده دور و نزدیکه. یکی از خصوصیات بارز کاربرهای شبکههای اجتماعی «بی وفایی» اونهاست که فقط با عرضه یه بستر جدید، یک رابط زیباتر یا امکانات بهتر به سادگی از یه شبکه به شبکههای دیگه میرن. اورکات و فرندستر و ایرکات و . . . رو یادتون هست که به سادگی قربانی یه پدیده تازه به اسم فیسبوک شدن؟ تازه از این مساله که بگذریم سیاستهای شرکتها هم گاهی میتونه عامل مرگ بستری باشه که کاربر بهش عادت کرده. نمونه اون بزودی در مورد خبرخوان گوگل یا همان «گودر» به وقوع میپیونده. با ادغام این سرویس در گوگل پلاس و علیرغم تمام راهکارها و وعدههایی که گوگل برای حفظ محتوای موجود داده، خیلی از کاربرها نگران از دست رفتن اطلاعات و محتواهایی هستن که در این بستر تولید و منتشر کرده بودن.
حرف آخرم اینه که به رغم همه پیشرفتهای فناورانه و نرمافزاری و سختافزاری هنوز پلتفرمی واحد، همه منظوره و جوابگوی تمام نیازهای کاربران به وجود نیومده و تا آیندهای دور هم امیدی به ظهورش نیست. تا اون موقع هیچ شبکهای نمیتونه جایگزین فلیکر توی انتشار و اشتراک تصاویر بشه، هیچ بستری نمیتونه ایده و افکار شما رو مثل یک وبلاگ در معرض دید عموم قرار بده و هیچ وبلاگی نمیتونه پایداری و ثبات و شخصیت یک وبسایت رسمی رو شبیهسازی کنه. انتخاب بستر مناسب با شماست تا هم محتوایی که تولید میکنین ماندگار بشه و هم از رسیدن اون به دست مخاطبش اطمینان حاصل کنین:
محتواهای ارزشمندتان را در بسترهای نامناسب دفن نکنید.