زمانی که استاد Foo و شاگردش Nubi به زیارت مکانهای مقدس رفته بودند، عادت استاد چنین بود که شبانگاه در شهر یا روستایی که در آن اقامت گزیده بودند، جلسه موعظه عمومی برپا میداشت و در آن به نصیحت دوستداران تازه یونیکس میپرداخت.
در یکی از همین ایام متدولوژیستی در میان شنوندگان بود.
استاد Foo گفت: «اگر شما مدام کدهای خود را برای یافتن نقاط حساس بررسی نکنید؛ شبیه ماهیگیری خواهید بود که تورش را در دریاچهای خالی میگستراند.»
مشاور متدولوژی پرسید: «بنابراین آیا درست نخواهد بود که بگوییم؛ اگر شما بصورت دائم بازدهی خود را در ضمن مدیریت منابع اندازهگیری نکنید، همانند ماهیگیری خواهید بود که تورش را در دریاچهای خالی میگستراند؟»
استاد پاسخ داد: «زمانی ماهیگیری را دیدم که تور از دستانش رها شد و در دریاچه زیر پایش افتاد. و او مدت مدیدی کف قایق را در جستجوی تورش میکاوید!»
متدولوژیست پرسید: «اما اگر تور او در دریاچه افتاده بود، چرا داخل قایقش را جستجو میکرد؟»
استاد Foo پاسخ داد:
«چون او شنا کردن نمیدانست!»
و با شنیدن این سخنان متدولوژیست به روشنایی رسید.