روزی استاد Foo به برنامهنویسی که برای دیدار استاد آمده بود گفت: «طبیعت یونیکسی که در یک خط اسکریپت Shell نهفته است، از ده هزار خط C بیشتر است.»
برنامهنویس؛ مغرور از استادی خویش در C؛ پاسخ داد: «چگونه چنین چیزی ممکن است؟ C زبانی است که هستی هسته یونیکس بر آن بنا نهاده شده است!»
استاد Foo گفت: «چنین است. اما باز، طبیعت یونیکسی که در یک خط اسکریپت Shell نهفته است، از ده هزار خط C بیشتر است.»
برنامهنویس شگفتزدهتر از پیش گفت: «اما تنها از طریق زبان C است که ما نیز میتوانیم درخشش اندیشه استاد Ritchi را درک کنیم. از طریق C است که میتوانیم با ماشین و سیستمعامل یکی شده و به کارایی فوق تصوری برسیم.»
استاد Foo پاسخ داد: «هر آنچه گفتی صحیح است و لیکن هنوز طبیعت یونیکسی که در یک خط اسکریپت Shell نهفته است، از ده هزار خط C بیشتر است.»
برنامهنویس با تمسخر به استاد نگریست و راه خویش در پیش گرفت. اما استاد به شاگردش Nubi؛ که یک خط اسکریپت Shell بر تختهای در همان نزدیکی نوشته بود؛ اشاره کرد و صدا زد: «استاد برنامهنویس! چنین Pipelineی را تصور کن که به زبان خالص C پیاده شود. آیا بیش از ده هزار خط نخواهد شد؟»
برنامهنویس به آنچه Nubi نوشته بود نگریست، سری تکان داد و در آخر پذیرفت که اینگونه خواهد بود.
و Nubi پرسید: «و چه مقدار زمان لازم خواهد بود تا این برنامه پیادهسازی و اشکالزدایی گردد؟»
برنامهنویس پاسخ داد: «زمان بسیاری صرف خواهد شد، ولی، تنها یک ابله چنین زمانی صرف آن خواهد کرد، حال آنکه کارهای ارزشمند بسیاری در انتظار انجام شدن هستند.»
استاد Foo چنین گفت:
«و کدام بهتر طبیعت یونیکس را درک کرده است؟ آنکه ده هزار خط کد مینویسد یا آنکه بیهودگی این کار را درک کرده و با ننوشتن کد شایستگی خویش را اثبات میکند؟»
و با شنیدن این سخنان برنامهنویس به روشنایی رسید.