من هر از گاهی يه چيزايی مينويسم. اسمش رو شعر نميگذارم. بهشون ميگم چيز !!!
اينم يکی از اون چيزاست:
کتيبه
بر بلندای قامتت
جامه ای دوخته ام از نگاهت
و در دستهايم
حجم خاموشی از تو جاريست
ای هميشه
***********
انديشه ها چه گره خورده و درهم
و زمان
کتيبه های عشق است که ضربه ضربه
بر سکوتم نگاشته می شود
و صدای قديمی يک ترانه:
*بر موج غم نشسته منم
در زورق شکسته منم
تويی آن ناخدای عالم*
***********
به ديوارهای سست حافظه ام فشار می آورم
تا سرحد شکستن
پيش از وير انی
تو را به ياد می آورم
و ترانه ای ديگر
*شيدای زمانم
رسوای جهانم
بی دلبر و بی دل
بی نام و نشانم*
************
کاش خوانده بودی
کتيبه های سکوتم را
کاش ………..