سلام مجدد ! !
این چند روز واقعا هِیچ خبری در این اطراف نبود . . .
در مورد یادداشت قبلی هم باید بگم که خوشبختانه ما هنوز اونقدر پولدار نشدیم که پژو 405 سوار بشیم. ما یک عدد جیپ داریم که چون 2 ماه کار میکنه و 2 سال استراحت حاضریم یک مقدار وجه نقد در اختیار کسی بگذاریم که ما رو از دستش خلاص کنه ! ! ! اگر هم شخصی آنچنان ماهر و با پشتکار پیدا شد که بتونه درستش کنه میتونه مجانی صاحبش بشه ! ! !
اون کسی که پژو سوار بود یکی از اقوام ما بوده و موتور سوار هم برادر دینی ما ! ! ! ! ! ! ! !
و اما مهمترین نکته در این یادداشت نکته ایه که اخیرا کشف کردم :
برای بهترین چِیزها باید با نزدیکترین آشناها بجنگی ! ! !
راستی اگر توی حل این مساله پایینی هم کمک کنین کلی ازتون ممنون میشم ! ! !
مساله : شخصی داریم که نمونه دقیق ضرب المثل انگلیسی زیر است. پیدا کنید قد پرتقال فروش را ! ! !
Jack of all trades and Master of none.
این شخص معماری میخونه ( گرچه تا حالا باید تموم کرده باشه ) ، عشقش کامپیوتره ، گاهی جو گیر میشه که پیش خود فلسفه یاد بگیره ، گاهی میزنه به رگ ادبیات و شعر خوندن و … ، گاهی دلش میخواد نویسنده بشه ، یه وقتایی خود درگیری پیدا میکنه سر ادامه تحصیل ، گاهی مومن دو آتیشه میشه و گاهی یه آدم لاقید ، خلاصه اینکه کارش از این شاخه به اون شاخه پریدنه . . . . (( یک وقت فکر نکنین این شخص من هستم ها ! ! من از این موارد اینجا همش به 10 یا 20 تاش علاقه مندم نه بیشتر ! ! ! ))
و باز بنا بر همون ضرب المثل توی هیچ کدوم از زمینه های فوق هم عددی نشده ! ! !
به نظرتون این همه کاره هیچ کاره باید چکاره بشه ؟ اصلا چکار بکنه که چکاره بشه ؟
پی نوشت :
اینجا هم یه سری بزنین و جامعه ایران رو از دید یک عکاس ترک ببینید.