اصفهان

باز برگشتم . . . گفته بودم هفته ای یکبار میام ولی مثل اینکه همون هفته ای یک بار هم نشد ! ! !‌ به هر حال این هم یک یادداشت مربوط به تاریخ ۲۸ مهر ماه ۸۲ . . .


برای دیدن استادم و پیش بردن کارهای پایان نامه یه سر رفتم اصفهان. سرعتی سه سوت . . .
یک شنبه از شیراز راه افتادم و صبح دوشنبه اونجا بودم. تا ظهر ولگردی و . . . عصر استاد رو دیدم و شب دوباره برگشتم شیراز. خسته و درب و داغون شدم. دو شب پشت سر هم تو اتوبوس بخوابی تازه برسی شیراز مجبور باشی یک راست بری سر کلاس.
این اصفهان رفتن با همه لذتش کلی ناراحتم کرد . . . عصر بعد از دیدن استاد با آشناهایی که اصفهان داشتم رفتیم بگردیم . . . از هر جای شهر که رد میشدیم یاد یکی از روزهای دوران دانشجویی و خاطرات اون دوران میافتادم . . .کنار زاینده رود . . . میدون نقش جهان . . .خیابون چهارباغ . . .((( و حتی تک تک کله پزی ها و پیتزا فروشی های با کلاس و بی کلاس ! ! !‌‌ ))) خلاصه که کلی حسرت خوردم.
دیگه اینکه دیدین آدمهایی رو که انقدر مودب و مهربون و آروم رفتار میکنن که آدم شرمنده میشه ؟ ؟ ؟ نمونه اش همین استاد من . . . من یک سال دقیق بود که سراغش نرفته بودم ! ! !‌ هر استاد دیگه ای بود توپ و تشری و تهدید و . . . ولی اینقدر با من با احترام رفتار کرد که بهش گفتم استاد به خدا بسه من خودم شرمنده شدم حداقل یه داد سرم بزنین راحت بشم ! ! !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *