یادداشت من در شماره 139 ماهنامه شبکه (+)
در شرایطی که انتشار خبر خداحافظی (شما بخوانید اخراج) اسکات فورستال حساسیت رسانهها و علاقهمندان را در زمینه تغییرات مدیریتی شرکتهای بزرگ حوزه فناوری اطلاعات برانگیخته بود، یکی دیگر از تکاندهندهترین خبرهای یک ماه گذشته راه خود را به ویترین رسانهها باز کرد. استیون سینوفسکی، مدیر ارشد تیمهای ویندوز و سرفیس مایکروسافت (+)، نه فقط از تیم ویندوز که از شرکت مایکروسافت خداحافظی کرده بود. به نظر میرسد که آن «رستگاری» که در یادداشت قبلیام از آن سخن گفتم، شامل حال کلیدیترین فرد پروژه ویندوز 8 نشده است! جالبتر اینکه شایعات مطرح شده پیرامون این موضوع نیز درست همانند نمونه اپلی، ما را تحریک میکنند که کلمه «خداحافظی» را با «اخراج» جایگزین کنیم.
برای بسیاری شاید خداحافظی این دو مدیر، آن هم پس از انجام موفقیتآمیز پروژههای تحت نظارتشان عجیب به نظر برسد. فورستال زمانی اخراج شد که آیفون 5 با آن استقبال بینظیر معرفی و عرضه شده، آیپد نسل چهارم و آیپد مینی هم با موفقیت و حتی در بازه زمانی کوتاهتر از روالهای معمول اپل معرفی شده بودند. سینوفسکی هم درست اندکی پس از معرفی ویندوز 8 و عرضه رسمی تبلت سرفیس RT و استقبال به نسبت خوب از هر دوی این محصولات، مجبور به ترک مایکروسافت شد.
نکتهای که خارج از همه داستانها و حواشی موجود ترجیح میدهم به آن اشاره کنم این است که اتفاقا چنین جابهجاییهایی آن هم در کلانترین سطوح مدیریتی غولهای دیجیتالی دنیا، دقیقا در بهترین زمان ممکن صورت پذیرفتهاند. برای درک این موضوع کافی است دیدگاه خود را از وضعیت مشتری عاشق محصول و طرفدار دو آتشه شخصیت کاریزماتیک مدیر پروژه، به دیدگاهی سازمانی تغییر دهیم و از دریچه دید هیات مدیره و با در نظر گرفتن نظام و سازوکار درونی شرکتهای بزرگ به موضوع نگاه کنیم. چند نکته اساسی این زاویه دید «سازمانی» را از زاویه دید شخصی من و شما جدا میکند.
نخست این که به صورت معمول یک سازمان، به خصوص سازمانی اقتصادی و سودآور، شکل میگیرد تا در مرحله نخست از سودآوری سازمان و رضایت سهامداران و سرمایهگذاران آن اطمینان حاصل کند. هیچ اتفاقی در این سازمانها خارج از این چهارچوب و هدفگیری رخ نخواهد داد. اگر کیفیت محصولات اپل تا این حد بالاست، برای رضایت و خوشحالی طرفداران اپل نیست، بلکه هدف این است که آن رضایت و خوشحالی به افزایش ارزش سهام اپل منجر شده، سود و سرمایه شرکت را افزایش داده و آن را حتی برای دورانی کوتاه به ارزشمندترین شرکت دنیا تبدیل کند. اگر مایکروسافت اینگونه خود را به آب و آتش میزند تا رابط لمسی جدیدی اختراع کند، هدف اصلی لذت بردن مشتری از نوآوریهای پیشرو زمان نیست. هدف اصلی کسب سهم بیشتر از بازار و در نتیجه تزریق پول به شرکتی است که اندکی از قافله تبلتها عقب مانده است. در چنین دیدگاهی شخص، حتی اگر در رده بالای مدیریتی باشد، اهمیت چندانی ندارد. مدیر خوب تنها وسیلهای است که دست یافتن به سود و اهداف بلند مدت شرکت را سادهتر میکند.
نکته دومی که از دید من شاید اهمیت بیشتری داشته باشد، این است که معرفی و عرضه موفقیتآمیز یک یا چند محصول، شاید از دید من و شمای مصرفکننده پایان یک دوره تلاش و مدیریت سختگیرانه باشد و نشانه کارآمدی مدیر پروژه به شمار آید، اما از دید سازمانی شروع دورهای تازه محسوب میشود. شروع دوره جدید پشتیبانی، شروع دوره عرضه محصولات جدید بر مبنای پلتفرم عرضه شده، شروع دوره تغییرات بنیادی در نگاه به محصولات و بسیاری موارد دیگر که احتمالا تشابه بسیار اندکی میان نیازهای مدیریتی آنها با دوران فشار کاری برای عرضه یک محصول وجود خواهد داشت. بالمر در ایمیلی که به مناسبت خروج سینوفسکی به کارمندان نوشته است میگوید: «من به شدت نگران این موضوع هستم که گرچه بسیاری از افراد خارج از شرکت تمام این رویدادها (معرفی ویندوز 8، سرفیس، ویندوزفون و …) را پایان تلاش ما میدانند، این موارد درواقع خطوط آغازین دورهای جدید هستند.» برای مایکروسافت این دوره جدید شاید دوران کشاندن بیشتر کاربران به سمت خدمات ابری مایکروسافت، یا شاید دوران تازه کسبوکار مبتنی بر حقاشتراک نرمافزار باشد. و اپل که مدتهاست هیچ محصول جدیدی (به لحاظ نوآوری و نه به روزرسانی محصولات موجود) عرضه نکرده است، شاید در حال سرمایهگذاری برای طراحی و ساخت iGadget دیگری باشد.
آخرین نکتهای که میتوانم به آن اشاره کنم این است که حتی اگر این تغییرات درست همانطور که شایع شده است، نتیجه اختلافنظرهای شخصی و اعمال نفوذ سلیقهای باشد، باز هم از دید سازمانی در بهترین زمان ممکن انجام شده است. در مورد اپل حتی اگر روند ارتقا محصولات ادامه یابد، جاناتان ایو حداقل شش ماه برای هماهنگ شدن با تیم جدید تحت نظرش و مسلط شدن به سکان جدید زمان خواهد داشت و در مایکروسافتی که فاصله زمانی میان عرضه و حتی ارتقای محصولاتش دو یا سه سال است، کار برای جولی لارسون-گرین بسیار سادهتر خواهد بود.
درنهایت باید بگویم که تمام این توضیحات تنها زمان روی دادن این تغییرات را توجیه میکنند، اما هرچه بیشتر درباره علت این تغییرات فکر میکنم، سختتر میتوانم از تبدیل کلمه «خداحافظی» به «اخراج» جلوگیری کنم!