در باب وبلاگنویسی و وبلاگستان فارسی بسیار بیشتر و بهتر از من نوشتهاند. جالب اینکه امسال بسیاری از بلاگرهای قدیمی برخلاف سالهای قبل، انگار به پیشواز این روز رفتهاند و نوشتههایشان را یک هفته تا ۱۰ روز زودتر منتشر کردهاند که من اینجا تنها به دو مورد اشاره میکنم.
جادی عزیز در قسمتی از نوشتهاش وبلاگها را با شبکههای اجتماعی و انواع پیامرسانها مقایسه کرده و غیرقابل جستوجو بودن، غیرقابل ارجاع بودن و عدم انباشت دانش را مهمترین ضعف این پلتفرمها در مقایسه با وبلاگ میداند:
توی مسنجرها، ما دیگه چیزی رو انباشت نمی کنیم. هر بار چیزی رو می گیم و گم می شه، بدون امکان دسترسی مجدد عمومی بهش و بدون اینکه بشه سرچش کرد یا حتی بهش ریفرنس درست و درمون داد. حالا سوال ها دائما در گروه ها تکرار می شن و آدم ها بهشون جواب های تکراری می دن. توی چنین فضایی ما داریم خودمون رو تکرار می کنیم و چیزی رو انباشت نمی کنیم و در نتیجه جلو هم نمی ریم.
خوابگرد عزیز (این دایناسور هنوز منقرض نشده!) متنی بسیار جالب و تاریخنگارانه درباره خوابگرد و ماجراهاش نوشته و برای من این قسمت از نوشتهاش جالب بود و به حرفهایی که دوست دارم بزنم نزدیکتر:
وبلاگ فقط دفترِ خاطراتِ روزانهی نسل ما نبود، دفترِ فکر کردنِ ما بود و نوشتنِ آنها، تا ببینیم از کجا به کجا رسیدهایم و میتوانیم رسید. جهانی پرارجاع که ما را از سیرِ باریبههرجهت دور نگه میداشت و میدارد. جهانی که نقطهی اصلی ما در مواجههی جدی با خود و دنیای پیرامون است، بهدور از واکنشهای آنی و تخلیههای هیجانی و مزه کردنِ انواع سالادِ فلسفه و تفکر. نقطهی توقف برای آنکه ببینیم چهها در چنته داریم و چهها نداریم و چهها میتوانیم به دیگران بخشید و چهها میتوانیم از دیگران گرفت. همهی اینها مبارزهی ما بوده است علیهِ فراموشی؛ مبارزهای که با وجودِ شبکههای مجازی هر روز سختتر هم میشود.
من هم پیش از این در باب روز وبلاگستان فارسی نوشتهام (+ و +) و شاید یکی از دلایلی که باعث میشود این روز و این موضوع برایم مهم و عزیز باشد این است که یکی از اولین مقالههایی که برای مجله شبکه ترجمه کردم، متنی مفصل درباره مایکل ارینگتون و وبلاگش Tech Crunch (که هنوز تا این اندازه مشهور و بزرگ نشده بود) و همینطور درباره کسب درآمد از طریق وبلاگنویسی بود (مقاله با فرمت pdf). اما اینبار خواستم از این روز و این موقعیت استفاده کنم و درباره چیزی مهمتر و کلیتر یعنی «نوشتن» صحبت کنم.
اما چیزهایی که نوشتن را برایم مهم و ارزشمند میکنند اینها هستند:
نوشتن همان فکر کردن است
یکی از چیزهایی که من هم مانند نویسنده این مطلب با آن موافقم این است که:
برخی تصور میکنند که اول فکر میکنند بعد مجموعهی فکری خویش را مینویسند، در صورتی که نوشتن از فکر کردن جلوتر است، ما با رقص قلم و صدای کیبورد است که فکر میکنیم، افکار جدید خلق میکنیم، نظام فکری خویش را منجسم کرده و سپس آنها را با کلمهها ثبت میکنیم
اگر فکر میکنید درباره موضوعی صاحبنظر هستید، اگر این تصور را دارید که موضوعی را در ذهنتان به خوبی حلاجی کردهاید، اگر احساس میکنید به درک متفاوتی از یک پدیده خاص رسیدهاید، سعی کنید یک صفحه درباره آن بنویسید. عدم توانایی در انجام این کار به این معنی است که باید در تصوراتتان تجدید نظر کنید. دوستانی که تجربه وبلاگنویسی دارند احتمالا بارها با این موضوع روبرو شدهاند که ایده و موضوعی برای نوشتن در سر دارند، اما زمانی که شروع به نوشتن میکنند خودِ متن آنها را به جاهایی میبرد و به نتیجههایی میرساند که پیش از شروع حتی تصورش را هم نمیکردند.
کوتاهنویسی سم است
من هیچگاه با کوتاهنویسی میانهای نداشتم و شاید به همین دلیل باشد که هیچگاه شبکههای اجتماعی و پیامرسانها آنطور که باید و شاید جذبام نکردهاند. اینجا البته از سرگرمی و اوقات فراغت حرف نمیزنم. تنها تصور اینکه بتوانم احساسات، وقایع یا هر چیز دیگری را در دو سه خط زیر یک عکس توضیح دهم تقریبا برایم ناممکن است. احتمال اینکه در یک گروه واتساپی یا تلگرامی آن هم در وقتهای آزاد کوتاه چند دقیقهای بتوان چیزی آموخت یا مباحثهای را به سرانجام رساند را قطعا نزدیک به صفر میدانم.
از دید من همین کوتاهنویسی و رسانههای «کپی/پیستی» که در آنها محتوا بدون نیاز به «نوشتن/فکر کردن» تولید میشود، یکی از دلایل عمده سطحینگری و ابتذال حاکم بر فضای مجازی است. همان جایی که همه فکر میکنند بحر طویل «مردم شهر هرچه دارید و ندارید بپوشید و …» از اشعار مولاناست!
تنها نوشته است که میماند
اما مهمترین چیزی که باید به آن اعتراف کنم این است که من از فراموش شدن به شدت میترسم. این که آمده باشی و مدتی مانده باشی و بعدِ رفتن، از همه بودنات هیچ اثری نمانده باشد بسیار هراسناک است.
شاید جمعا به دو سه نفر از نزدیکترین افراد دور و برم گفته باشم که با ارزشترین دارایی من (راجع به «چیزها» حرف میزنم نه آدمها، نه روابط و نه هر موضوع معنوی و احساسی دیگری) همین وبلاگ است و همه آن دفترهایی که از ۱۱ ازدیبهشتماه ۷۴ تا ۲۸ آذرماه ۸۹، هرچند پراکنده اما بسیار منظمتر از این وبلاگ در آنها مینوشتم. و البته یک وبلاگ وردپرسی کوچک آفلاین روی یک فلش، که خاطرات روزمره را گاهبهگاه در آن مینویسم.
از دید من اینها چیزهایی هستند که در نبود من میتوانند نشانهای باشند از بودنام، از کارهایی که کردهام، حرفهایی که زدهام و ایدهها و نظراتی که داشتهام.
آری من نه از مرگ که از فراموش شدن میترسم و هنوز گیلگمشوار امید دارم که نوشتن همان گیاه سحرآمیزی باشد که یاد مرا جاودان میکند.
به نوشتن روی بیاورید و روز وبلاگستان فارسی مبارک …
پینوشت: مطالب کمپین روز وبلاگستان فارسی در ویرگول را از دست ندهید
من همیشه در سودای نوشتن بودم. گاهی در اینستاگرامم مینویسم. اما این روزها دقیقا مثل جادی حس میکنم نوشتههایم جایی انباشت نمیشوند. البته برای وبلاگ طاقچه گاهی مطالبی مینویسم. اما فکر میکنم باید یه وبلاگ شخصی هم درست کنم. بیشتر کم بودن دانش کد نویسی ام باعث شده به سمت این موضوع نروم. اما میدانم بیشتر این موضوع بهانه است.
سلام دوست عزیز
ممنون از کامنتتون.
راستش هیچ احتیاجی به دانش کدنویسی نیست. ویرگول یکی از بهترین جاهایی است که میتونید ترکیب «نوشتن + شبکه اجتماعی» را همزمان داشته باشید و شیوه کاربریاش هم بسیار سر راست و ساده است.