در این دهکده جهانی، تب استارتآپ و رویای داشتن کسبوکار شخصی هم مانند بسیاری دیگر از محصولات دنیای مدرن با کمی تاخیر سر از ایران درآورده است. همه سایتهایی که به نوعی به صنعت IT مرتبط هستند، همه سایتهایی که به نوعی به اقتصاد مربوط هستند، همه سایتهایی که به نوعی به سبک زندگی مربوط هستند دم از کارآفرینی و خلاقیت میزنند. من و همه اقوام و آشنایانم حداقل در یکی از گروههای تلگرامی افزایش خلاقیت و مدیریت کسبوکار و نکتههای روانشناسی برای بهرهوری بیشتر و … عضو هستیم. بی هیچ قصد و غرضی، در همین مجموعه محدود سایتهایی که دنبال میکنم مثال بزنم:
هفتهای نیست که دیجیاتو مقالهای در باب فلان تعداد خصوصیات آدمهای موفق/خلاق/کارآفرین ننویسد. ماهی نیست که در دوشنبه آخر آن جادی تبلیغی از یک استارتآپ ایرانی با وعده محیط کاری ایدهآل و خلاقیت بالا نداشته باشد و هفتهای نیست که سایت مجله شبکه دو سه مقاله در وصف خصوصیات روانی و عادتهای افراد موفق/کارآفرین/خلاق منتشر نکند.
انگار خلاقیت و کارآفرینی تنها منتظر تغییر مدل ذهنی شما و تغییر رفتارهایتان نشستهاند تا ناگهان درهای سعادت و ثروت را به رویتان باز کنند. و نمیدانم چرا با همه این اوصاف ما هر ماه یکی دو تا زاکربرگ و سه چهار تا پاول دوروف به دنیا تحویل نمیدهیم.
من پیشتر درباره هرم مازلو و تاثیر نیازهای اولیه روی فعالیتهایی نظیر وبلاگنویسی نوشته بودم. اما دیروز این نوشتههای کمانگیر را میخواندم که یکی از لینکها چشمم را گرفت و دیدم مساله را به راحتی میتوان به حوزه کسبوکار و بویژه استارتآپها و از آن مهمتر «دنبال کردن رویای شخصی» تعمیم داد. به همین دلیل تصمیم گرفتم آن مطلب را (به رغم قدیمی بودنش) ترجمه کنم تا شاید کمکی هم به دیگران باشد. دیگرانی که مثل من احتمالا عصر یک روز کاری، خسته از فشارها و استرسهای محیط کار به خانه برمیگردند و هنگامی که برای رفع خستگی روی مبل جلوی تلویزیون لم دادهاند کم و بیش با خودشان کلنجار میروند که چرا نتوانستهاند رفتارها و عادتهای آدمهای کارآفرین را در خودشان پرورش دهند تا به جای کار کردن برای دیگران، بار روانی و استرسهای کسبوکار خودشان را به دوش بکشند.
بعد از توصیه خواندن این مطلب یکپزشک باید بگویم آسوده باشید، قسمت عمدهای از شرایط و مقدمات این کار خارج از کنترل شماست!
ما در دوران جنون کارآفرینی زندگی میکنیم. ما Tory Burchها (از نامهای تازه و بزرگ صنعت مد و سبک زندگی زنان) و Evan Spiegleهای (بنیانگذار اسنپچت) دنیا را بررسی میکنیم تا به فرمولی جادویی یا مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی دست پیدا کنیم که ما را به سوی موفقیت رهنمون شوند. کارآفرینی در حال رشد است و افراد بیشتری از میان فارغالتحصیلان مدارس بازرگانی شیوه فعالیت استارتآپی را در مقابل شیوه قدیمی والاستریتی انتخاب میکنند.
اما چیزی که غالبا در این میان گم میشود، این واقعیت است که وجه اشتراک غالب این کارآفرینان تنها یک چیز است و آن دسترسی به سرمایه و منابع مالی است. این منابع مالی میتواند سرمایه خانوادگی باشد یا ارث یا موقعیت خانوادگی یا رابطهای که به آنها امکان میدهد که به ثبات مالی برسند. با اینکه به نظر میرسد کارآفرینان میلی شدید و ستودنی به ریسک دارند، درواقع دسترسی آنها به پول است که باعث میشود بتوانند ریسکها را بپذیرند.
و این یک مزیت کلیدی است. زمانی که نیازهای اولیه ما تامین شوند، نشان دادن خلاقیت سادهتر است. زمانی که بدانید تور نجاتی آن پایین نصب شده است تمایل شما به ریسک کردن بیشتر میشود. پرفسور Andrew Oswalds از دانشگاه Warwick میگوید:
«بسیاری از پژوهشگران دیگر نیز این یافته را تایید کردهاند که کارآفرینی بیشتر به پول مربوط است تا تلاش بیوقفه. ژنها ممکن است در این امر هم مانند سایر امور زندگی موثر باشند اما نه خیلی زیاد.»
اقتصاددانان دانشگاه برکلی کالیفورنیا، Ross Levine و Rona Robenstein در مقالهای در سال 2013 خصوصیات مشترک کارآفرینان را بررسی کرده و به این نتیجه رسیدند که غالب آنها سفیدپوست، مذکر و دارای مدارج تحصیلی عالی هستند. Levine در این باره میگوید:
«اگر کسی به پول آن هم در فرم پول خانوادگی دسترسی نداشته باشد، شانس کارآفرین شدناش به شدت کاهش مییابد»
تحقیقات تازهای (تازه در سال 2015) که توسط دفتر ملی تحقیقات اقتصادی انجام شده است به بررسی ریسکپذیری در بازار سهام پرداخته و به این نتیجه رسیده است که فاکتورهای محیطی (و نه ژنتیک) بیش از هر چیزی بر روی این رفتار تاثیر داشتهاند. این یافته موید این واقعیت است که ریسکپذیری در طول زمان در افراد شکل میگیرد و «ژن برتر کارآفرینی» افسانهای بیش نیست.
به یقین توانایی زمین خوردن و بلند شدن، خصوصیتی اساسی برای موفق شدن است. بسیاری از کارآفرینان تنها پس از تحمل شکستهای فراوان توانستهاند طعم پیروزی را بچشند. اما موانع بر سر راه ورود به چنین مسیری بسیار بلند، و رد شدن از آنها بسیار دشوار است.
برای حرفههایی که با خلاقیت سروکار دارند، امکان پذیرفتن ریسکهای متعدد یکی از مهمترین امتیازات ممکن است. بسیاری از بنیانگذاران استارتآپها برای مدتی طولانی حقوقی دریافت نمیکنند. بنا به برآوردهای موسسه کافمن هزینه متوسط راهاندازی یک استارتآپ حدود ۳۰ هزار دلار است. دادههای به دست آمده از موسسه دیدبان کارآفرینی جهانی نشان میدهد که بیش از ۸۰٪ سرمایه مورد نیاز برای تاسیس یک کسبوکار جدید از اندوخته شخصی افراد یا دوستان و خانواده تامین میشود.
زنی ۳۱ ساله که در گروههای کارآفرینی نیویورک رفتوآمد دارد و البته نخواسته نامش فاش شود میگوید:
«دنبال کردن رویاها خطرناک است. تمام این جمعیت اغوا شدهاند و فکر میکنند به سادگی میتوانند از خانه خارج شوند و به دنبال رویاهایشان بروند. اما این اصلا واقعیت ندارد.»
در نهایت باید گفت که بله، مسلماً برای ساختن هر چیزی باید به شدت تلاش کرد. اما در این میان امتیازات و شرایط فراوان دیگری هم باید فراهم باشد که البته غالباً دست کم گرفته میشوند.
منبع (+)
یک مقاله متفاوت خوب. من خودم در این سالهای وبلاگنویسی یک طورهایی درگیرش بودم.
برای اینکه استارتآپ خودتون را به مرحله سودهی واقعی برسونین، نیاز دارین که ایدههای متفاوت بروز بدین و جذب سرمایه داشته باشین و کی تیم رو متشکل کنین.
اما برای همین کار نیاز دارین که یک رفاه روحی – ساپورت مالی اولیه داشته باشین و یک دوره گذار دستکم چند ماهه را بتونین با خیال آسوده طی کنین.
اگر نگذارن و نتونین این دوره گذار رو طی کنین، هر چقدر مبتکر باشین ، به جایی نمیرسین و ممکنه پسرفت هم بکنین.
سلام و ممنون از نظر لطفتون.
راستش از دید من برای موفق بودن (چه در یک شرکت نوپای استارتآپ و چه در زندگی عادی و معمولی) اون چیزی که با عبارت «رفاه روحی» ازش اسم بردید، از هر فاکتور دیگهای مهمتره. و متاسفانه اون رفاه روحی به جز در سایه ثبات مالی حاصل نمیشه.
دوست داشتم در متن نوشته، اشارهای هم به این مطلب جالب ترجمان بکنم که به شدت مناسب حال و هوای این روزهای ایرانه. اما احساس کردم بار منفیاش خیلی زیاده.
بسیار مفید و تاثیر گزار و واقعیت دنیای ما و بالاخص کشور خودمون